بزارید ادامش رو من بگم
ومن اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
یا چرا باغبان پیر خبر از این
دل دلگیر نداشت
یا چرا خند ه ی تو
اثری روی من و
سیبک دزدی نذاشت
یا چرا صاحب باغ
یه درخت پر سیب
بیرون از دیواره ی باغ نکاشت
من نمی دانم که خاک
چه آشنایی با سیبک گاز خورده داشت
که کسی
حتی دست کوچک تو
آن را از خاک برنداشت
من نمی دانم گام های تو
روبه کدام قبله و بارگاه گذاشت
که کسی بعد ازتو
خبری از
سرخی سیب باغ همسایه نداشت
mer30 mohana